دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

یه کار جدید توی زندگی تو

به کلیه مادرها استفاده از دستگاه  بخور را جهت تنفس بهتر کودکان اونها توصیه می کنم.     امشب حوالی ساعت 1 برای اولین بار دستگاه بخور رو توی اتاقت و برای تو روشن کردم تا هوا مرطوب تر بشه و حالا هم که بخصوص سرما خوردی بتونی تنفس راحت تری داشته باشی و محیط هم یونیزه بشه  
10 آبان 1391

یه کار خطرناک!!!!

میدونی امروز قلب مامان رو همینجور درسته آوردی تو دهنش ... فقط یه ثانیه دیر رسیده بودم الان معلوم نبود چه بلایی سرت اومده بود می دونی چه کردی؟ از تخت مامان و بابا مثل یه کوهنورد آویزون شدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آخه بچه آخه جیگر کوچولوی مامان  تو را چه به کوهنوردی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! تازه ازت مدرک جرم هم دارم ببین : ایناهاش : . . .   ...
10 آبان 1391

داروها

داروهایی که تا امروز 10-08-1391 استفاده کردی :   ویتامینAD :تا پایان 2ماهگی و چون باعث شل شدن پی پی تو می شد دیگه دکتر فیروزآبادی برات مولتی ویتامین تجویز کرد. مولتی ویتامین شربت رانیتیدین:رفلکس معده-از پایان 2ماهگی تا الان کپسول امپرازول20 :رفلکس معده-از پایان 2ماهگی تا الان شربت دیفن هیدرامین:یک بار که سرماخوردگی خفیف داشتی برات تجویز شد.درست یک هفته مانده به واکسن 4ماهگیت خوب شدی و 3روز استفاده کردی. شربت برم هگزین:الان 11روزه که داری می خوری چون سرمای شدیدی دچار شدی و هنوز هم خوب نشدی شربت سرماخوردگی:الان 11روزه که داری می خوری چون سرمای شدیدی دچار شدی و هنوز هم خوب نشدی سیپروهپتادین4:زمانیکه شیر ببلاگ ای آى می خورد...
10 آبان 1391

درباره ی 7آبان ماه 1391

اما یه اعتراف: یاسمنم!همه چیزت و همه کارت رو دوست دارم و از صمیم قلب عاشقتم دخترم... آرزو می کنم همیشه پرجنب و جوش و مهربون زندگی کنی...   ... امشب حسابی گریه کردی آخه دماغت گرفته است و نمی تونی خوب نفس بکشی و شیر بخوری بالاخره تصمیم گرفتی با قابلمه و ماهیتابه وقت بگذرونی و وقتی هم می خواستم ازت بگیرمشون با گریه هات قیامت می کردی شاید وقتی بزرگ شدی و این کارهای بانمکت رو بخونی و بدونی به امروزت بخندی بالاخره هم بابایی اینقدر برات لالایی و شعرو ترانه های مختلف خوند تا اینکه خوابیدی گلم. ...
9 آبان 1391

ساری - مشهد7تا11شهریورماه 1391

ساری ٠٧-٠٦-١٣٩١ با مامانی اینها عازم ساری شدیم تا به خونه ی عموعباس بریم اونها دوتا فرزند دارن به اسامی نگار و نیما که میشن دختر عمو و پسرعموی مامان سرکار خانم یعنی من.نگارجون هم که همه میدونن چقدر دوستش داری زندایی شماست یه چهارسالی هست که عروس ماشده.ماهم خیلی دوستش داریم.خیلی خانم خوبیه. جاده خیلی شلوغ و هوا خیلی گرم بود ما راه ٤-٥ساعته را در ١٧ ساعت پیمودیم وقتی رسیدیم تقریبا همه هلاک بودیم. یک شب خونه ی عمو بودیم و صبح روز بعد عازم مشهد شدیم.   مشهد ٠٨-٠٦-١٣٩١ امروز راهی مشهد شدیم .زیاد عجله نداشتیم.آروم آروم می رفتیم.بعضی وقتها برای خوردن بعضی وقتها برای سرویس بهداشتی و بیشتر وقتها برای رسیدگی به تو ...
9 آبان 1391

یاسمن جون تقدیم به تو که بهترینی09-08-1391

  نام شاعر در انتهای شعر ذکر شده است. به نام خداوند بخشنده ی مهربان دخترم با تو سخن مي گويم ‏ زندگي در نگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري... ‏           من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن مي گويم ‏ ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چين گل امروزند ‏ همه هستي سوزند ‏ کس به فرداي گل ب...
9 آبان 1391

درباره ی دوم آبان ماه1391

امروز روز خوبی نبود چون:   بابایی مریض شد خاله شقایق مریض شد از همه بدتر تو هم خیلی مریضی اصلا چرا خوب نمی شی مردم از نگرانی خیلی برای همه ی شما ناراحتم تنها خبر خوب امروز بهتر شدن عمه منصوره بود که دوسه روزی مریض بود. آه امروز باباجون مرتضی و مامانی اومده بودن اینجا غروبی هم مامان نسرین و عمه منصوره اومده بودن ... ...
3 آبان 1391